گر چه برايم گفتنش سخت است مي گويم
دارم اسير آن نگاهت مي شوم كم كم «:
حس مي كنم چيزي مرا هي مي كشد در خود
چيزي شبيه موجهاي درهم وبرهم
يا با زباني ساده تر: حس مي كنم بد جور
در چشمهاي آبي دريايي اَت غرقم
تقصير من هم نيست در دام تو افتادم
از گندم چشمت هوايي مي شود آدم
تقصير من هم نيست... نه! تقصير من هم نيست
» قسمت همين بوده؛ خدا مي خواست اين را هم
نظرات شما عزیزان:
![](/weblog/file/img/m.jpg)